دعوای مالی به دعوایی گفته میشود که خواسته آن مال بوده و دعوای غیرمالی نیز دعوایی است که خواسته آن غیرمالی باشد
دعوای مالی به دعوایی گفته میشود که خواسته آن مال بوده و دعوای غیرمالی نیز دعوایی است که خواسته آن غیرمالی باشد.
در تعریف حق مالی نیز باید گفت که حقی است که اجرای آن به طور غیرمستقیم برای دارنده آن منفعتی ایجاد کند و بتواند آن را به پول ارزیابی کند. مانند حق مالکیت نسبت به خانه اما حق غیرمالی آن است که اجرای منفعتی را ایجاد نکند که بتوان به طور مستقیم آن را با پول ارزیابی کرد، مانند حق زوجیت و بنوت. بنابراین در تمام مواردی که حق تضییعشده یا انکارشده، مالی باشد، دعوا مالی است؛ در نتیجه مالی بودن دعوای فسخ، بطلان معامله و بیاعتباری سند و... در صورتی که مربوط به حقوق مالی باشند، نباید مورد تردید قرار گیرد. در حقیقت دعاوی مالی همواره به طور مستقیم واجد آثار مالی است. حق غیرمالی امتیازی است که هدف آن رفع نیازمندیهای عاطفی و اخلاقی انسان است. موضوع این حق، روابط غیرمالی اشخاص است، ارزش داد و ستد ندارد و به طور مستقیم، قابل ارزیابی به پول و مبادله با آن نیست. قانون آیین دادرسی مدنی در بخشهای مربوط به چگونگی تنظیم دادخواست، هزینه دادرسی و نیز درباره تعیین آرای قابل تجدید نظر و فرجامخواهی به این موضوع پرداخته است. هر چند حقوقدانان به تعریف این دعاوی پرداختهاند اما نتوانستهاند تعریف واحدی از آنها ارائه دهند.
تعاریف مرتبط
مال: در تعریف مال، به عنوان یکی از اصطلاحات مرتبط میتوان گفت که عبارت است از هر چیزی که دارای ارزش اقتصادی باشد. مال دارای مصادیق متعددی از جمله عین، منفعت، دیون و مطالبات است.عین: به مالی گفته میشود که به صورت عینی و مجسم قابل مشاهده است، مانند زمین و خانه. منفعت: به عوایدی میگویند که از عین مال به دست میآید، مانند میوهای که از درخت به دست میآید. دین: حقی است که شخص نسبت به اجرای مفاد حق مالی در برابر صاحب آن پیدا میکند، که دارایی منفی نامیده میشود. طلب: حقی است که شخص نسبت به اجرای مفاد حق مالی دارد، که مال و دارایی مثبت نامیده میشود.
تعیین نوع دعوا توسط خواهان در دادخواست
بر اساس بند 3 ماده 51 قانون آیین دادرسی مدنی، در تعیین شرایط دادخواست آمده است: «تعیین خواسته و بهای آن، مگر آن که تعیین بها ممکن نبوده یا خواسته، مالی نباشد.» قانونگذار از این تکلیف سه هدف را دنبال میکند: 1- هدف اول الزام خواهان به تعیین بهای خواسته در دعاوی مالی است. 2- هدف دوم این است که وقتی نوع دعوی از لحاظ مالی یا غیرمالی بودن آن مشخص شده است، مساله قابلیت تجدید نظر یا فرجام بودن رای صادره از سوی دادگاه در دعوی مطروحه نیز مشخص خواهد شد. 3- هدف سوم نیز الزام و تکلیف خواهان به پرداخت هزینه دادرسی در هر دعوای مالی بر اساس ارزش خواسته دعوا است. هر دادخواستی دارای خواسته معین است اما خواسته دادخواستی که دعوای مالی را دنبال میکند، باید تقویم شده باشد، مگر اینکه خواسته قابل تقویم نباشد. تقویم خواسته آثار متعددی همچون مشخص شدن هزینه دادرسی، مشخص شدن هزینههای اجرایی و مشخص شدن امکان تجدیدنظرخواهی و فرجامخواهی به دنبال دارد. بر اساس ماده 331 قانون آیین دادرسی مدنی، در مورد احکام قابل تجدیدنظر، احکام صادره در دعاوی مالی تنها در صورتی قابل تجدیدنظرند که خواسته دعوی یا ارزش آن از 3 میلیون ریال متجاوز باشد. (بند الف) مطابق بند ب این ماده، تمامی احکام صادره در دعاوی غیرمالی قابل تجدیدنظرند. همچنین مطابق بند ج این ماده احکام راجع به متفرعات دعوا در صورتی قابل تجدیدنظرند که حکم راجع به اصل دعوی قابل تجدیدنظر باشد. معیار تجدیدنظرپذیری حکم، خواسته دعوا است نه محکومبه. هنگامی که خواهان در دعوا خواسته خود را تعیین میکند، ممکن است دادگاه همه آن را مورد حکم قرار دهد، ممکن است بخشی از آن را مورد حکم قرار دهد یا ممکن است خواسته مورد ادعا را رد کند. در هر صورت اگر در دعوایی مالی، حکمی صادر شود، در تشخیص تجدید نظرپذیری آن باید به خواسته دعوی توجه کرد نه به محکومبه. لذا میتوان گفت که تعیین نوع دعوی از لحاظ مالی یا غیر مالی بودن آن در سرنوشت احکام صادره راجع به متفرعات دعوا نیز از لحاظ قابلیت یا عدم قابلیت تجدیدنظر موثر است. در رابطه با فرجام خواهی نیز مطابق بند یک ماده 367 قانون آیین دادرسی مدنی، در دعاوی مالی احکامی که خواسته دعوی آن بیش از 20 میلیون ریال باشد، قابل فرجامخواهی است و در مورد دعاوی غیرمالی نیز مطابق بند 2 همین ماده و بند الف ماده 368 همین قانون تنها تعداد محدودی از این دعاوی قابل فرجام هستند. مساله مالی یا غیر مالی بودن دعوا و نیز نصاب خواسته در رابطه با قرارهای قابل تجدیدنظر یا فرجام نیز موثر است. زیرا ماده 332 قانون آیین دادرسی مدنی و نیز بند ب ماده 367 همین قانون به این مورد اشاره دارد که تنها تعدادی از آنها قابل تجدیدنظر یا فرجامند و این محدودیت ناشی از قابل تجدیدنظر یا فرجام بودن احکام صادره در دعاوی مربوط به آنها است و چون مالی یا غیرمالی بودن دعوا و نیز نصاب خواسته در دعاوی مالی در قابل تجدیدنظر بودن قابل یا فرجام بودن احکام صادره موثر است، بنابراین به صورت غیرمستقیم این ضوابط در قابل تجدیدنظر یا فرجام بودن قرارها نیز موثر است. کارکرد سومی که مدنظر قانونگذار قرار داشته، پرداخت هزینه دادرسی در دعاوی مالی بر اساس ارزش خواسته دعوی است. برابر ماده 61 قانون آیین دادرسی مدنی، بهای خواسته از نظر هزینه دادرسی همان مبلغی است که در دادخواست قید شده و از طرفی مطابق ماده 503 همین قانون هزینه دادخواست همان است که در ماده سوم قانون نحوه وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب سال 1373 یا سایر قوانین تعیین شده است.
تقویم خواسته در دعاوی مالی توسط خواهان
مطابق بند 3 ماده 51 قانون آیین دادرسی مدنی، از جمله مواردی که باید خواهان در دادخواست به آن تصریح کند، تقویم بهای خواسته در دعاوی مالی است چرا که در دعاوی غیرمالی نیازی به تقویم خواسته نیست. بند الف ماده 331 همین قانون، معیار را مبلغ خواسته یا ارزش خواسته قرار داده است. با این توضیح که در مواردی خواسته خواهان مبلغی پول از نوع وجه رایج کشور است، در این صورت اگر مبلغ مورد مطالبه که در دادخواست تعیین شده است، بیش از حد نصاب مذکور باشد، حکم صادره در آن دعوی قابل تجدیدنظر خواهد بود اما اگر کمتر از مبلغ مورد اشاره باشد، حکم صادره غیرقابل تجدیدنظر است.چنانچه خواسته دعوا پول خارجی (ارز) باشد، باید به نرخ رسمی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران تقویم شود تا ارزش ریالی آن در تاریخ تقویم دادخواست مشخص شود و بدین طریق بهای خواسته تعیین میشود. در دعاوی راجع به اموال، بهای خواسته مبلغی است که خواهان در دادخواست تعیین کرده است. به عنوان مثال اگر خواسته خواهان یک دستگاه تلویزیون است، خواهان ضمن تعیین مشخصات تلویزیون باید قیمت آن را نیز در دادخواست قید کند. در بعضی دعاوی ممکن است به هنگام تقویم دادخواست، تعیین بهای خواسته ممکن نباشد. در این صورت برابر بند 14 ماده 3 قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و نحوه مصرف آن، خواهان باید یکصد هزار ریال به صورت علیالحساب به عنوان هزینه دادرسی بپردازد. در چنین مواردی، معیار تجدیدنظرپذیری مبلغی است که خواهان فعلا آن را به عنوان بهای غیرقطعی خواسته تعیین کرده است اما اگر خواهان بهای غیرقطعی خواسته را ذکر نکند، به نظر میرسد معیار را باید میزان محکومبه قرار داد.
بنابراین اگر در نهایت دادگاه در مورد خواسته دعوا حکمی صادر کرد که محکومبه آن افزون بر حدنصاب آرای قابل تجدیدنظر باشد، حکم صادره نیز قابل تجدیدنظر خواهد بود. در غیر این صورت باید قائل به عدم قابلیت تجدیدنظر حکم صادره شد.علاوه بر این موارد، مطابق بند 4 ماده 62 قانون آیین دادرسی مدنی، چنانچه خواهان خواسته دعوا را به نحوی تقویم کند که موثر در مراحل بعدی رسیدگی باشد، خوانده حق اعتراض داشته و میتواند تا نخستین جلسه رسیدگی اعتراض خود را عنوان کند. در این صورت دادگاه قبل از شروع به رسیدگی با جلب نظر کارشناس بهای خواسته را تعیین خواهد کرد.طبق ماده 63 همین قانون، وقوع اختلاف بین خواهان و خوانده در تعیین بهای خواسته، شرط دخالت دادگاه از طریق جلب کارشناس است. بنابراین به نظر میرسد چنانچه خوانده به بهای خواسته که توسط خواهان تعیین شده است، اعتراض کند و خواهان این اعتراض را بپذیرد و بهای خواسته را در حدی که حق اعتراض او را ساقط کند، افزایش بدهد، دخالت دادگاه به منظور جلب نظر کارشناس و تعیین بهای خواسته منتفی به نظر میرسد.
پرداخت هزینه دادرسی در دعاوی مالی بر مبنای ارزش خواسته
مطابق ماده 502 قانون آیین دادرسی مدنی، هزینه دادرسی عبارت است از هزینه برگههایی که به دادگاه تقدیم میشود که هزینه قرارها و احکام دادگاهها را نیز شامل میشود. ماده 503 همین قانون میافزاید: هزینه دادخواست کتبی یا شفاهی اعم از دادخواست بدوی و اعتراض به حکم غیابی و متقابل، ورود و جلب ثالث و اعتراض شخص ثالث، دادخواست تجدیدنظر و فرجام، اعاده دادرسی و هزینه وکالتنامه، برگههای اجرایی و غیره همان است که در ماده 3 قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب سال 1373 یا سایر قوانین تعیین شده است که به صورت الصاق و ابطال تمبر یا واریز وجه به حساب خزانه پرداخت میشود. بنابراین همانگونه که ملاحظه میشود، یکی از مسائل مهمی که درباره تفکیک دعاوی مالی و غیرمالی در قانون آیین دادرسی مدنی عنوان شده است، به لزوم پرداخت هزینه دادرسی در دعاوی مالی بر مبنای ارزش خواسته دعوی مربوط میشود. گاهی مسئولان دفاتر دادگاهها، دعوا را بر خلاف نظر خواهان، مالی میدانند و معمولا قرار رد دادخواست به علت نقص آن از لحاظ عدم پرداخت هزینه دادرسی صادر میشود. گاهی نیز مساله به صورت دیگری نمود پیدا میکند. مسئولان دفاتر دادگاهها بدون توجه به دعوای مطروحه اقدام به اخذ هزینه دادرسی بر مبنای دعاوی غیرمالی کردهاند که این امر علاوه بر وارد کردن خسارت به درآمد عمومی کشور و طرح دعاوی واهی از ناحیه اشخاص، مشکلات عدیدهای را نیز در مرحله تجدید نظر پدید میآورد.
قابلیت تجدید نظر یا فرجام بودن آرای دادگاهها در دعاوی مالی و غیرمالی
با توجه به ماده 331 قانون آیین دادرسی مدنی، تمامی احکام صادره در دعاوی غیر مالی قابل تجدید نظرخواهی هستند، اما دعاوی مالی فقط زمانی قابل تجدید نظرخواهی هستند که میزان خواسته یا ارزش آن بیش از سه میلیون ریال باشد. همچنین مطابق بند ج همین ماده، احکام راجع به متفرعات دعوی در صورتی قابل تجدیدنظرند که حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدیدنظر باشد. در رابطه با قرارهای قابل تجدید نظر نیز در صورتی میتوان از آنها تجدیدنظرخواهی کرد که حکم راجع به اصل دعوی قابل تجدیدنظر باشد. (ماده 332 قانون آیین دادرسی مدنی) مطابق ماده 367 قانون آیین دادرسی مدنی، احکام مالی که خواسته آن (و نه ارزش خواسته) بیش از دو میلیون ریال باشد، قابل فرجامخواهی هستند و از میان دعاوی غیرمالی، احکام راجع به اصل نکاح و فسخ آن، طلاق، نسب، حجر، وقف، ثلث، حبس و تولیت قابلیت فرجامخواهی دارند. همچنین در مورد قرارهای قابل فرجام صادره از دادگاه بدوی نیز که در بند ب ماده 367 مشخص شده، شرط است که اصل حکم راجع به آنها قابل رسیدگی فرجامی باشد. بنابراین در مورد دعاوی مالی، نصاب خواسته دعوا در قابل فرجام بودن یا نبودن قرارهای صادره از دادگاههای بدوی نیز مؤثر است.در مورد آرای صادره از دادگاههای تجدیدنظر استان، مطابق بند الف ماده 368 قانون آیین دادرسی مدنی، احکام دعاوی مالی قابل فرجامخواهی نبوده و تنها تعدادی از احکام دعاوی غیرمالی قابل فرجام هستند. همچنین مطابق بندهای یک و 2 قسمت ب ماده 368 این قانون، تعداد محدودی از قرارهای صادره از دادگاه تجدیدنظر مرکز استان قابل فرجام بوده که آن هم به شرط آن است که اصل حکم راجع به این قرارها قابل فرجام باشد.
ملاکهای تشخیص
اهمیت تفکیک و تشخیص دعاوی مالی از غیرمالی بر کسی پوشیده نیست. قانونگذار در قانون آیین دادرسی مدنی مصوب سال 1379 به تعریف این دعاوی نپرداخته و ضابطه خاصی نیز برای تفکیک آنها مشخص نکرده اما در تعدادی از مواد، مصادیقی از این دعاوی را بازگو کرده است. برای شناخت دعاوی مالی از غیرمالی طرقی پیشنهاد شده است؛ بر این اساس، در صورتی که حق مورد دعوا یا خواسته، مالی بوده یا خواسته قابل تقویم به پول باشد، دعوا مالی محسوب میشود و در غیر این صورت، غیرمالی است. از سوی دیگر باید به نتیجه حاصل از دعوا نیز توجه کرد؛ در صورتی که نتیجه حاصل از دعوا، مال یا حق مالی باشد، دعوا مالی است و در غیر این صورت، غیرمالی محسوب خواهد شد.
منبع : روزنامه حمایت
دیدگاه خودتان را ارسال کنید